پسیکوپاتها (روانرنجور)
پسیکوپات حالت روانی خاصی است که علیرغم کاربرد فراوان دارای مفهومی مشخص و معین نیست. مولفان و متخصصان علیرغم مطالعات عمیق در این زمینه هنوز موفق به یافتن فرمول مشترک و مورد وفاق جمعی نرسیده اند.
پیسکوپات در اصطلاح عام شامل کسی است دچار پیسکوز یا نوروز یا صرع یا مسمومیت مواد مخدر و به طور کلی هر نوع اغتشاش روانی باشد. و در اصطلاح محدودتر پیسکوپات بیماری است که گرفتار پیسکوز یا صرع یا مسمومیت مواد مخدر باشد، ولی نوروزها و کسانی که دارای اغتشاش هوشی هستند از قلمرو آن مستثنی میباشند.[۱]برخی نیز پسیکوپاتی را مبین اغتشاشات مربوط به خلق و منش ناشی از ساختمان جسمی و روانی می دانند[۲].
مختصات این بیماری عدم ثبات و عدم اهلیت برای تحمل شرایط اجباری یکنواخت زندگی و وجود احساس خاص و بالاخره روانی عمیق در بیمار است که عموما غیرقابل توصیف و به زحمت خودآگاه میباشد.[۳]
در خصوص ارتباط آماری بین بزهکاری و حالات پیسکوپاتیک بدواً میتوان گفت که مهمترین خصیصهی پسیکوپات که به چشم میخورد، خصیصهی ضداجتماعی اوست و به موجب آمارهای محققین مختلف تعداد پسیکوپاتها در بین مجرمین فراوان است.
محقق آلمانی به نام اشمید ۱۸ درصد نامتعادل بین ۵۰۲ مجرم ابتدایی یافته است و آلمانی دیگر استمپل ۱۴ درصد بین ۱۶۶ مجرم به دست آورده است.[۴]
هاش-بان (Bann) که به پسیکوپاتی واژه طبی اغتشاش بنیادی اراده و عواطف» را میدهد، در مورد ۱۰۰ بزهکار در طبقهی پسیکوپاتها ۹۰% پسیکوپات واقعی یافته است. معهذا او تایید می کند که اغتشاشات جسمی و مغزی و وراثتی در این ۱۰% بسیار زیاد بوده است[۵].
نتیجه این مطالعات در قلمرو شخصیت پسیکوپات و آمار داده شده بویژه از نظر تحقیق در زندانها قابل ملاحظه است، زیرا اغلب زندانیان با توجه به تحقیقات انجام شده پسیکوپات یا نزدیک به آن هستند.
همچنین با توجه به اینکه اکثر نظامهای کیفری جهان پسیکوپاتها را مسئول اعمال خود تلقی می کنند، دادگاهها باید با توجه به شرایط خانوادگی و گذشته فرد و با ملاحظه خصوصیات روحی و روانی مرتکب، در تعیین نوع و میزان تدابیر، رعایت حال آنان را بنماید و این همان تجلی اصلی فردیبودن کیفر در راستای اصلاح و تنبه مجرم است که با علومی مانند روانشناسی و روانپزشکی تحقق مییابد.
بند دوم: پسیکوز
روانپریش یا پسیکوز بیماری روانی شدیدی است که زندگی روانی را در سطح خودآگاهی بر عواطف، داوری و بررسی دنیای خارج دچار خدشهی کامل میسازد. این بیماری به طور کم و بیش شدید رابطه بیمار را با دیگری دچار اختلال می کند.[۶]
این بیماری در دوران کودکی کمتر دیده می شود و با اختلالات نوروزی تفاوت اساسی دارد. پسیکوز دارای یک مفهوم عمومی و منظور حالتی است که روان و شخصیت فرد به درجه بسیار شدیدی مختل میگردد، در حالی که نوروز یک حالت ساده عدم تعادل دائمی و تاثیرات روحی است که حدود و خصوصیات یک مریض واقعی را ندارد. تفاوت دیگر نوروز و پسیکوز مربوط به درجه آگاهی شخصی به عدم تعادل خود میباشد، که در مورد پسیکوز شخص قادر به تشخیص آن نبوده ولی در نوروزها این قابلیت وجود دارد.[۷]
در نوروزها احساسات و تجربیات درونی سبب اختلال در رفتار نمی شود، درحالی که در پیسکوز اختلالات رفتاری زیادی به علل احساسات و تجربیات درونی حادث میگردد به علاوه در این بیماران ظرفیت و قابلیت درک افتراقی بین حقایق و تخیلات از بین رفته است و حقایق محیط را تغییر شکل داده و آنها را با هذیانات و توهمات خود تطابق می دهند در حالی که چنین تغییر شکلی در نوروتیکها دیده نمی شود.[۸][۹]
پسیکوز شامل انواع مختلفی از بیماریهای روانی از قبیل شیزوفرنی، پارانویا میباشدکه در ادامه به توضیح مختصر در خصوص برخی از آنها بسنده میکنیم:
اسکیزوفرنی به معنی جنون پیشرس و از دست دادن وحدت شخصیت؛ و از این جهت برای این بیماری به کار رفته که رفتارها، کششها، جریانات فکری، شخصیت شخص مبتلا، دچار یکنوع از هم گسیختگی شده و فرد در عالم مخصوص به خود فرو رفته و از عالم واقع دور می شود.
شیزوفرنی درجات مختلفی دارد. حالت خفیف آن در بریدن از دنیای واقعی و عدم قبول مسئولیتها و بیتفاوت بودن نسبت به اطرافیان است، فرو رفتن در دنیای درون خود متظاهر می شود. در صورت ارتکاب جرم فرد مرتکب اعمالی می شود که مبین حالت روحی وی میباشد؛ مانند ولگردی، تکدی، روسپیگری و در حالت شدید و حاد، بیمار نه تنها به کلی از دنیای واقعی میبرد، بلکه امکان ارتکاب جرایم مهم چون آدمکشی، جرایم جنسی، ایراد ضرب و جرح از ناحیهی وی میرود.[۱۰]
نوع دیگرپسیکوز، پارانوئید میباشد این بیماری را برخی دانشمندان نوعی جنونی جوانی و بعضی بیماری مستقل میدانند. این عارضه مانند شیزوفرنی یک حال هذیانی است. بالاخص در درک و تفسیر وقایع زندگی، که بیمار بر عکس شیزوفرنی با حقایق و عینیتها تماس خود را قطع نمی کند ولی حوادث و مسائل را با طرز تفکر هذیانی خود بررسی مینماید.[۱۱]
پارانوئیاک دارای حالت روحی خاصی میباشد، حسادت، نخوت، خودپرستی، آرمانگرایی در بینش ی و اجتماعی، فرار از اطرافیان، گوشهنشینی، بدگمانی و احساس مظلوم واقعشدن از آن جملهاند[۱۲].
پارانوئید ممکن است منتج به ارتکاب اعمال و جرایم خطرناکی از جمله خودکشی یا دیگرکشی شود. تحت تاثیر این حالات، شخص ممکن است مبادرت به انجام اعمالی چون جرایم خشونتآمیز، ضرب و جرح، ی و جرایم دیگر -فقط با این هدف که از افرادی که به زعم او وی را مورد و تعدی قرار دادهاند، انتقام بگیرد- بنماید و گاهی نیز دیده شده که بیمار اموال مسروقه را به عنوان انتقام جویی از بین برده است. این بیماری ممکن است شخص را به سوی ارتکاب جرایم ی وجنسی نیز بکشاند.[۱۳]
بند سوم: نوروز (رواننژندی)
نوروز[۱۴] بیماری روانی خفیفی است که کمتر از پسیکوز شخصیت را از هم میپاشاند. این عارضه طی فرایند (Process) بوجود میآید و بنابراین با زمان بر فرد استیلا مییابد. این پروسه دارای ویژگی و عوامل خاصی است.
الف) تحمل ضربات و خشونت های شدید در دوران طفولیت
ب) تلون مزاج (از دست دادن آزادی انتخاب و آزادی رفتار)
ج) وجود تفاوتهای عمیق بین کارکردهای طبیعی غریزه و اندامهای فرد با استفاده عملی فرد از آنها (فاصلهی بین دنیای عمل و آنچه در فرد وجود دارد)
بنابراین رواننژندها متحمل نوعی ضربه و فشار در دوران کودکی شده اند که تشخیص و قضاوت آنان را نسبت به واقعیت دگرگون و ناسازگار کرده است به نحوی که همواره از مسائل عقب هستند و قضاوتهای امروزشان به کار دیروز میآید. لذا این قدرت تشخیص آنان با واقعیت همیشه فاصله دارد و واکنشهای آنان منطبق با نیازهای ناشی از واقعیات نیست.[۱۵]
بنابراین هنگامی که فردی مرتکب عمل مجرمانهای می شود، در پرونده-ی شخصیت وی این موارد قید می-شود که فرد از چه بیماری روانی رنج میبرد و تحت تاثیر آن مرتکب چنین عملی شده است و در صورتی که آن بیماری مانع مسئولیت کیفری وی نباشد، مجازاتی برای وی در نظر گرفته شود که متناسب با ویژگی ها و شخصیت وی باشد.
نوروز دارای انواع مختلفی از قبیل نوروز افسردگی، اضطراب، هیستری، وسواس میباشد که در زیر به توضیح مختصری از دو نوع بیماری روان نژند میپردازیم.
فرد مبتلا به نوروز افسردگی در گذشته مالیخولیایی (ملانکلیک) نامیده میشد، که دارای خصائصی از این قبیل اند: احساس گناه و تقصیر، اختلال در خلق و خو، انجام افعال خفتآور و ذلتآور، علاقه به مرگ، دردهای جسمانی که رشدی روانی دارد و احساس ارتکاب اشتباه و خطا، تمایل به خودکشی و خودزنی و در حالت پیشرفته علاقه شدید به خودکشی یا خودکشی موسع به نحوی که ابتدا دیگران را بکشد و بعد خود را. (در قتلهای خانوادگی که فرد اعضای خانواده را به قتل رسانده و سپس خود را میکشد معمولاَ قاتل چنین حالتی دارد.)
نوروز اضطراب را میتوان تظاهر یک ترس بیدلیل دانست. یک احساس خاص ترس که از ترسهایی که موضوعی حقیقی برای هراس دارند جدا هستند. احساس اضطراب از دیوانهشدن و ترس از مرگ علائم مشخصهی این بیماری است. میتوان گفت که شخصیت مضطرب مواج و در اختیار حوادث است.[۱۶]
بند چهارم: تبیینهای روانشناختی
تبیین یک پدیده شناسایی، تحلیل و بیان روابط علیای است که به شکل گیری آن میانجامد. هدف از تبیین، مشخص ساختن جایگاه آن پدیده در یک مجموعه معنادار وسیعتر و نقش آن، تعیین و سنجش و تفسیر پیوندهای ملموس میان آن و پدیدههای دیگر آن مجموعه است.[۱۸]
بنابراین شناخت دقیق عوامل شکل گیری یک بزه توسط بزهکار، قاضی را در مقام تعیین نوع و میزان مجازات برای متناسبسازی آن مجازات با مجرم، که همان اصل فردیبودن مجازات میباشد، یاری خواهدکرد.
تبیینهای روانشناختی فراوانی از سوی اندیشمندان مطرح شده است که در ذیل به ذکر چند نمونه از آنها بسنده میکنیم.
الف: دیدگاه های روانپویایی
این دیدگاه ها کجروی را ناشی از انواع اختلالات روانی میداند که درآن من» و فرامن» قادر به مهار غرایز ضداجتماعی بن» (که مظهر تمایلات سرشت ضداجتماعی انسان است) نیستند.
به نظر آنان، سرگذشت منحصر به فرد هر کجرو، نشاندهندهی علل خاصی از جمله تعارضهای درونی حلنشده، ناپایداری عاطفی و رویدادهای دوران کودکی است که به نارسایی در کارکرد من» یا فرامن» انجامیده است.[۱۹] الگوهای روانکاوی و دلبستگی از جمله تبیینهایی است که در این دیدگاه ارائه شده است.
ب: دیدگاه های شناختی
این دیدگاه ها با تکیه بر متغیر ادراک اجتماعی به نقشی توجه دارند که توانایی دیدن موقعیتها از دید دیگران، در شکل دادن به رفتار دارد و اسن نوع تفاوتهای ادراکی به شکل گیری سبکهای تفکر» متفاوتی در مجرمان میانجامد که می تواند علت رفتارهای آنها باشد و نکتهی قابل توجه، نقش پررنگ متغیرهای محیطی است تا آنجا که برخی محققان برآنند که آغاز شکل گیری دیدگاه شناختی را در آثار نظریهپردازانی میتوان دید که در تبیین کجروی، بر عوامل محیطی بیش از عوامل فردی تاکید دارند.[۲۰] از نمونه این دیدگاه ها می توان به موارد زیر اشاره کرد.
۱) نظریه الگوهای تفکر مجرمانه ۲) نظریه تعارض شناختی
ج: نظریه های انگیزشی
نیازهای انسانی و سائقهای اضای آن، از جمله علل اساسی جهتدهی به رفتار و کنترل آن به حساب میآید. البته نظریه هایی که در حوزه روانشناسی انگیزش»، در تبیین این موضوع ارائه شده، مستقیما به تبیین کجروی نمی پردازد، اما از ابعاد متعددی توجه نظریهپردازان کجروی را به خود جلب کرده است و یکی از شالودههای مهم برخی از تبیینهای آن بوده است. نمونه این الگوها، نظریه نیازهای اساسی» است که مفاد آن، هم در نظریه های یادگیری، به عنوان یک از مبانی کارآمد تشویق و تنبیه معرفی می شود[۲۱] و هم در نظریه بیسامانی اجتماعی» مرتن، نقش مکمل دارد.[۲۲]
ارائهدهندگان این نظریه، پنج نوع از نیازهای انسان را اساسی دانسته و برآنند که تا این نیازها نشود، نیازهای متعالیتر و ضرورت تامین آنها اصولا برای افراد مطرح نخواهد شد و در پی بروز هر دسته از این نیازها، درخلال فرایندی که آن را انگیزش محرومیت[۲۳]» مینامند، کلیه کنشها و واکنشهای فرد (بهنجار یا نابهنجار) در جهت ی آن قرار میگیرد، تا آنجا که همهی رفتارهای فرد را در آن مقطع خاص میتوان نمودی از آن نوع نیاز محسوب داشت.[۲۴]
پنج نیاز اساسی مطرح شده توسط نظریهپردازان عبارت است از: ۱- نیازهای جسمی ۲- نیازهای ایمنی ۳- نیازهای عشق و تعلق ۴- نیاز احترام ۵- نیاز خود شکوفایی
گفتار سوم: مبانی جامعهشناختی
مطالعات زیستشناسی و روانشناسی اساساَ حول محور جسم، روان و شخصیت مجرم متمرکز میباشد. در حالیکه تحقیق در کیفیت اثرگذاری عوامل اجتماعی و ویژگیهای محیط بر پدیده بزهکاری ضرورتاَ با مطالعه ساختار اجتماع، خصوصیات زندگی افراد، وضعیت فرهنگی و غیره، امکان پذیر خواهد بود.
محیط جایی است که شخص در آن زندگی می کند و در جامعه شناسی محیط یک مفهوم ثابت لایتغیر نیست، بلکه شرایطی است متحرک، قابل رشد و متحول، ضمن اینکه خود متغیر است و آنچه را که در آن قرار میگیرد متاثر میسازد.
عوامل فردی و روانی عمدتاَ متاثر از شرایط محیطی و اجتماعی است و نقش تعیینکننده و موثرتر را عوامل محیطی بر عهده دارند. هر چند نمیتوان انکار نمود که فرد محصول مشترک عوامل فردی و اجتماعی است و در هیچ شرایطی نمیتوان نقش هر یک را نادیده گرفت، ولی مسئله اساسی، کیفیت و درجه اهمیت تاثیری است که این عوامل میتوانند بر شخصیت فرد و هنجارهای او داشته باشند.[۲۵]
در تبیینهای جامعهشناختی، تاکید بر تفاوتهای فردی به نفع عللی کنار میرود که گروهها را در معرض ارتکاب کجروی قرار میدهد.[۲۶]سخن عمدهی این تبیینها آن است که نهادها و مناسبات کلی اجتماعی را باید به عنوان یک کل نگریست بر همین اساس، کجروی را هم باید در درون و در ربط و نسبت با آنها مطالعه کرد. لذا آنرا با ارجاع به ارتباط میان طبقات اجتماعی، نوع جنس، گروههای مختلف قومی و نژادی، شاغلان و بیکاران و دیگر دسته بندیهای گوناگون اجتماعی تبیین می کنند.[۲۷]
تبیین های کجروی را میتوان به سه دستهی ساختی، خرده فرهنگی و تضاد تقسیم بندی کرد و وجه تمایز آنها متاثر از نوع نگرش هر دیدگاه به ماهیت نظم اجتماعی است. دو دسته نخست، در این نکته هم داستانند که باید رخدادهای اجتماعی را از نقطه نظر نظام اجتماعی و پایبندی افراد به اصول و قواعد حفظ و بقای آن نگریست و در مقابل تبیینهای تضاد فرض را بر این قرار می دهند که جامعه نظامی متشکل از اجزای مرتبط به همپیوسته نیست و نظم موجود، ی است، نه هنجاری و ارزشهای مورد وفاق اعضای جامعه.[۲۸] در این مبحث بدون در نظر گرفتن دستهبندیهای فوق به بررسی برخی از محیطهای اجتماعی که می تواند موثر در تکوین یا پیشگیری از جرم باشد، را بررسی مینماییم.
بند نخست: محیط خانوادگی
انسانها دارای رفتار، منش، بینش و عاداتی خواهند بود که اساس وشالودهی آن در محیط خانواده ریخته شده است. کانون خانوادگی یکی از مهمترین عواملی است که طرز تفکر و روش زندگی اجتماعی آینده فرد را تعیین می کند. سعادت یا بدبختی طفل ارتباط مستقیم با شرایط معنوی و مادی خانواده دارد.
اثرات سالهای عمر بر روی تکوین و تحول آتی شخصیت افراد بسیار بدیهی بوده و اگر خانواده به وظایف تربیتی عمل نموده، و روابط بین والدین و فرزند طبیعی باشد و جو عاطفی و دوستی و محبت بر آن حاکم گردد و نیازهای طبیعی تامین شود، طفل به آسانی جامعهپذیر شده و در محیط خانوادگی و خارج از آن رفتارهای طبیعی و متعادل خواهد داشت. اما اگر شرایط غیر این باشد، یعنی خانواده از نظر مالی و تربیتی دچار نقصان بوده و طفل از کمبود شدید عاطفی رنج ببرد، یا والدین از هم جدا شده باشند، تبعاَ نتایج ضرربار آن دیر یا زود در هنجار طفل مشاهده خواهد شد.
مسائلی از قبیل تامین احتیاجات معنوی، اخلاقی و عاطفی، عدم وجود جو مناسب عاطفی و پر از احساس امنیت در خانواده، احساس کمبود عواطف مادری و پدری در طفل، فقدان تربیت صحیح، خشونت و تندروی والدین، طلاق و جدایی والدین از همدیگر، فساد اخلاقی یا اعتیاد والدین عواملی هستند که میتوانند زمینهساز بزهکاری طفل در همان سنین کودکی و نوجوانی و حتی بزرگسالی شوند و قاضی صادرکننده حکم در راستای فردیسازی مجازات و تناسب آن با شخصیت و ویژگیهای مجرم میبایست پیشینه خانوادگی و تربیتی، بزهکار را از طریق تحقیقات محلی و روانشناسان و مددکاران اجتماعی، مشخص کند و با توجه به آنها مجازاتی متناسب تعیین نماید.
در متون روایی و اسلامی تاکید فراوانی بر تربیت صحیح فرزندان و اجتناب از بدرفتاری با آنان شده است. برای مثال امام سجاد (ع) در رسالهی حقوق در باب حق فرزندان بر پدر و مادر میفرمایند و اما حق فرزندت این است که بدانی او از تو و در زندگی دنیا و خیر و شر آن وابسته به توست، و تو در سرپرستی او مسئول حسن تربیت و راهنماییاش بر خدای عزوجل و کمک او بر طاعت و فرمانبرداری خدا هستی، پس در مورد او چنان عمل کن، که خود را در مقابل نیکی به او ماجور و در مقابل بدی به او معذب و معاقب بدانی»[۲۹]
حضرت امام علی (ع) نیز در نامهی ۳۱ نهجالبلاغه خطاب به فرزند خودشان می فرمایند:
ای پسرم! نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرارده، پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند؛ ستم روا مدار آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش …»[۳۰]
بند دوم: عوامل اقتصادی
اختلاف طبقاتی و بحرانهای اقتصادی و نتیجتاَ محیطی که از آن به نام محیط اقتصادی نام میبریم از زمره مسائل دقیقی است که در تکوین جرم باید بدانها توجه کرد.[۳۱]
کم بودن درآمد باعث میگردد که خانواده از نقطه نظر پوشاک آن طور که باید نیاز فرزندان را تامین ننماید و به علت دوندگی فراوان برای بدست آوردن اندک درآمد، امکان و فرصت تربیت مناسب فرزندان برای والدین وجود ندارد.
یکی از عوارض نظام اقتصادی نامطلوب درصد بالای بیکاری است که خود به تنهایی می تواند زمینهساز بسیاری از جرایم علیه اموال و اشخاص گردد. طبق آمارهای موجود، تعداد زیادی از افراد مجرم دارای وضع اقتصادی نامناسب بوده و از زمره افراد بسیار کم درآمد یا فاقد درآمد میباشند. آمارها در فرانسه نشان میدهد ۷۵% از بزهکاران را کارگران و حقوق بگیران بخش کشاورزی تشکیل می دهند.[۳۲]
در متون دینی و روایی اسلام نیز اثرات منفی فقر ذکر شده است، برای مثال امام علی(ع) در حکمت ۳۱۹ خطاب به پسرشان محمد حنفیه می فرمایند:
ای فرزند، من از تهیدستی بر تو هراسانم، از فقر به خدا پناه ببر، که همانا فقر دین انسان را ناقص و عقل را سرگردان و عامل دشمنی است.[۳۳]
فردیکردن مجازات ناشی از اختیارات ولیفقیه
علاوه بر سه مورد مذکور از انواع و مراحل فردیکردن مجازاتها، نوع دیگری از فردی کردن مجازات توسط حقوقدانان معرفی شده است که به زعم آنان در نظام حقوق اسلامی میتوان شکل گیری از فردیکردن مجازاتها را به رسمیت شناخت و آن، فردیکردن مجازات ناشی از اختیارات ولیفقیه میباشد، زیرا در این نظام حقوقی، قضاوت یکی از شئون ولیفقیه میباشد و او در رأس قوای دیگر قرار دارد و این شکل از فردیکردن به طور رسمی در قوانین موضوعه ما پیش بینی نشده است.[۱] البته مواردی از این نوع فردی کردن در قوانین قابل مشاهده میباشد مانند عفو و تخفیف مجازات مجرمان به موجب ماده ۹۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ . مطابق این ماده عفو یا تخفیف مجازات محکومان، در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رییس قوه قضائیه با مقام رهبری است. مبنای اصلی این اختیار آن است که قضاوت در نظام حقوقی اسلام، اختصاص به ولیفقیه دارد و اشخاصی که در منصب قضاوت قرار میگیرند، مأذون از سوی وی هستند.
اعمال این نهاد از سوی ولیفقیه (مقام رهبری) دارای ضوابط و شرایطی میباشد که در صورت وجود و تحقق آنها رهبر جامعه اسلامی می تواند با در نظر گرفتن مصالح شخص مرتکب و جامعه از اختیار خویش استفاده نماید . مطابق بند ۱۱ از اصل یکصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یکی از وظایف و اختیارات رهبر عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی پس از
پیشنهاد رئیس قوه قضائیه میباشد. در ماده ۲۴ آییننامه کمیسیون عفو و تخفیف مجازات محکومین مصوب ۱۲/۹/۸۷ ، از جمله تهای عفو، تخفیف و تبدیل مجازات، توجه به میزان تأثیر مجازات، اصلاح بزهکار و احراز ندامت (بند ۳) و همچنین توجه به وضعیت و شخصیت محکوم و خانوادهی وی و اصلاح مجرم (بند ۶) و توجه به سوابق کیفری از جهت تکرار و تعدد جرم (بند ۷) میباشد.[۲]
یکی از مصادیق اعمال نهاد اصل فردی کردن مجازات از سوی ولیفقیه ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی ۹۲ میباشد. به موجب این ماده در جرائم موجب حد به استثناء قذف و محاربه هر گاه متهم قبل از اثبات جرم توبه کند و ندامت و اصلاح او برای قاضی محرز شود، حد از او ساقط میگردد. همچنین اگر جرائم فوق با اقرار ثابت شده باشد، در صورت توبه مرتکب پس از اثبات جرم، دادگاه میتواند عفو مجرم را بهوسیله رئیس قوه قضائیه از مقام رهبری درخواست نماید.
فصل دوم: پیشینهی فردیکردن مجازات
در این فصل به تاریخچه و پیشینهی اصل فردیکردن مجازاتها میپردازیم. مطالعه پیشینهی هر چیز میتواند در درک صحیح و عمیق از آن کمک به سزایی نماید. از این رو در این فصل به طور مختصر از دوران نخستین تشکیل زندگیهای جمعی تا تحولات حقوق کیفری در پرتو اندیشهها، به بررسی اصل فردی کردن و تجلی این اصل در ادوار مختلف، خواهیم پرداخت.
مبحث نخست: دوران نخستین
تحول نهادهای حقوق کیفری برحسب نظام اجتماعی، نژاد، مذهب و موقعیت جغرافیایی مختلف، فراز ونشیبهای فراوانی به خود دیده است و در طول تاریخ مسیر واحدی را نپیموده است. با وجود اینکه در این زمینه اسناد و مدارک قابل اعتماد بسیار اندک، مخصوصاً در دورانهای آغازین تاریخ اجتماعی بشر، اطلاعات کاملی در دسترس نیست، ولی میتوان از لابلای افسانهها و حکایتهای مردم و آثار حماسی و متون دینی، میتوان پی به برخی از وقایع آن دوران برد.
از مجموع بررسیهای تاریخی چنین برمیآید که طی قرنها نهادهای اجتماعی همانندی در عرصه زندگی مردمان ظاهر شده اند و جوامع بشری مراحل یکسانی را به تبع پیشرفت تمدن و تشکیلات اجتماعی پشتسر گذاشتهاند. بعضی از اجتماعات نخستین هنوز هم در مرحلهی انتقامجویی و جنگهای قبیلهایاند و بعضی دیگر از این مراحل گذشتهاند[۳]. و هر دورهای از این تحولات ویژگیهای مخصوصی دارد که با توجه به آنها، این گفتار را در چند بند ارائه میدهیم و به بررسی تجلی اصل فردیکردن مجازاتها در هر یک از دورهها میپردازیم.
گفتار نخست: دوره انتقام جویی و جنگهای خصوصی
در این دوره انتقام در روابط بین قبائلی که تابع یک قدرت مشترک نبودند بشدت رایج بود. وقتی یک گروه غارتگر قبیله را تاراج میکردند افراد قبیلهی تاراج شده ناگزیر بودند غارتگران را تعقیب کرده و از آنها انتقام گیرند و در اردوی آنها ایجاد هول و هراس نمایند[۴]. در این دوره انتقام بین قبایل مانند مالکیت آن زمان دستهجمعی بود و در مواردی که جرم در داخل خانواده، قبیله یا عشیره واقع میشد، رئیس خانواده که معمولاً پدر است حاکم مطلق سرنوشت افراد و اجرا کننده عدالت بود و در بسیاری از موارد رئیس قبیله یا عشیره دستور اجرای مجازات میدهد یا خود رأساً به اعمال آن میپردازد.
دوره ی انتقام خصوصی دارای دو ویژگی غالب میباشد:
الف- جمعیبودن مسئولیت
ب: بی عدالتی در مجازات[۵]
جمعیبودن مسئولیت بدین معنا است که اگر فردی مرتکب جرمی شود نه تنها خود او بلکه خانواده و گاه قبیله یا عشیرهی او نیز مورد تهاجم قرار میگیرند. با این وصف در این دوره هنوز اصل شخصیبودن مجازات، به اذهان انسانهای آن دوره خطور نکرده بود و همهی خانواده یا قبیله مجازات میشدند، چه رسد به اینکه اصل فردیکردن مجازات در این دوره تجلی پیدا کند و فرد جانی با توجه به خصوصیات جسمانی و روانی و اجتماعی توسط قاضی مجازات شود و در حقیقت در این دوران حکومتی پدید نیامده بود تا دستگاه قضایی آن، به مجازات مجرمین بپردازد.
بی عدالتی در مجازات نیز به این معنا است که هیچ قاعده و معیار مشخص برای کیفر بزهکاران وجود ندارد و قانون جنگل به طور کامل حکمفرماست وبین جرم انجام یافته و کیفر، هیچگونه ارتباطی نیست.
در این دوره کیفر باید قلب برآشفتهی بزه دیده را آرام بخشد و به وی نفع برساند و برای او نوعی لذت بوجود آورد در تراژدیهای یونانی نسبت به جانیان با بیرحمی رفتار میشود و بزه دیده میتواند آزادانه خشم خود را کند. در آژاکس اثر سوفلک قهرمان تراژدی از دشنام و تازیانه استفاده میکند. از نظر یونانیان فردی که دشنام و تازیانه به او وارد میشود تا مرتبهی بردگی تنزل مییابد[۶] پس در این دوره مجازات با اهدافی که ذکر شد اعمال میشد و به ندرت قصد اصلاح و بازپروری در کیفرها مشاهده میشود بعلاوه حکومتی در این عهد تشکیل نشده بود تا با بررسی جوانب امر مجازاتی عادلانه را اعمال نماید.
گفتار دوم: دوره دادگستری خصوصی
با گذشت زمان قبایل با یکدیگر ممزوج شده و تشکیل شهر دادند و یک قدرت مرکزی بوجود آمد، مفهوم انتقام از بین رفت. بلکه جای خود را به تعقیب مذهبی و تعقیب اجتماعی داد[۷].
با افزایش نفوذ و اعتبار دولتها، انتقام شخصی ممنوع و به تدریج کیفر همگانی جایگزین آن شد. مسئولیت دسته جمعی افراد قبیله تعدیل یافت و شخص بزهکار پاسخگوی کردار بد خود شناخته شد و بار مکافات را بردوش کشید. واکنشهای انتقام جویانهی افراد کم کم تحت نظم و قاعده درآمد[۸].
در این دوره دو اصل مهم تبدیل غرامت به غرامت قانونی به نحوی که دولت رأساً میزان آن را تعیین میکند و به آن جنبه قانونی میدهد و قانون قصاص که مسئولیت جمعی را تا حد زیادی محدود میکرد، بوجود آمد.[۹]
در آیین حمورابی و نیز در قانون الواح دوازده گانه شایستگی دادرسان درتعیین واجرای کیفر تأیید شده است و حتی در جرایم به زیان اشخاص مانند قتل، علاوه برقصاص،حتّی در اجرای کیفر از لحاظ تأیین حقوق جامعه قائل شده است[۱۰].
همانطور که ملاحظه میگردد در دوران دادگستری خصوصی پیشرفت وتحولی که نسبت به قبل بوجود آمد این بود که واکنش های انتقام جویانهی افراد تا حدودی تحت نظم و قاعده درآمد همچنین قانون قصاص تا حد زیادی مسئولیت جمعی را محدود کرد ولی تفکر و اندیشه بشری به حدی نرسیده بود که بتواند اصلاح و باز اجتماعی شدن مجرم را یکی از اهداف مجازاتها تلقی نماید ، حداقل از دید رؤسای جوامع و قبایل که واضع واجرا کننده مجازاتها بودند چنین تفکری اعمال نمیشد،چه بسا افرادی بودند که در اندیشه وتفکر خود به چنین قله هایی دست یافته بودند.
گفتار سوم: دوران دادگستری عمومی
آخرین تحولی که در دوران نخستین بوقوع پیوست، وضع جرایم عمومی از طرف قوه حاکمه میباشد. جرایم عمومی جرائمی بود که به منافع اجتماعی خلل وارد میآورد و قوه حاکمه حق تشخیص و رسیدگی وتنبیه این قبیل جرائم را به خود اختصاص داده بود[۱۱].
در این دوره به تدریج اقتدار دولتها افزایش واستحکام پیداکرد و گذار از مرحلهی دادگستری خصوصی به دادگستری عمومی شتاب بیشتری گرفت. در این دوره ضرورت مداخلهی قضایی بیش از هرگونه انتقامجویی گسترش یافت و جرم علاوه بر حیثیت خصوصی، به لحاظ اختلال در نظام اجتماعی، حیثیت عمومی پیدا کرد ولی برخی از جرایم جنبه خصوصی خود را همچنان حفظ کرد .
در این دوره ،رفتهرفته از شدت کیفرها که هنوز به قصد تشفی خاطر زیاندیده وعبرت دیگران به اجرا در می آمد کاسته شد و به عنوان یکی از تدابیر پیشگیری کننده در خدمت اصلاح و تربیت بزهکاران به کار گرفته شد و در نتیجه تناسب جرم و مجازات در عمل واقعیت خود را از دست داد و حالت خطرناک بزهکار در اجرای مجازاتها معیار قرار گرفت[۱۲]. و دولت به عنوان نماینده جامعه به جرم به عنوان پدیده اخلاقی ناخوشایندی توجه کرد که میباید بیشتر با وضع قوانین مؤثر واصلاحکننده از بین برود نه با شدّت کیفر[۱۳].
هرچند در این دوران به تدریج اندیشهی اصلاح مجرم و تربیت بزهکاران یکی از اهداف مجازاتها شناخته شد ولی چگونگی تعیین مجازات که متناسب با شخصیت اخلاقی ، اجتماعی وزیستی مجرم باشد و در آن شرایطی که فرد تحت تأثیر آنها مرتکب جرم شده است وسایر فاکتورهای مؤثر، لحاظ شده باشد، دیده نمی شود و قاضی با توجه به شدت کیفر ومیزان تأثیر در وی تعیین مجازات می کند و در اعمال و اجرای مجازات نیز معیارها و روشهایی که اصل فردیکردن برآن تأکید دارد، هنوز بوجود نیامده است.
مبحث دوم: دوران ظهور اندیشه های کیفری
برخی از حقوقدانان تحولات تاریخی اندیشه های کیفری را به دو بخش تقسیم می کنند. بخش اول از آغاز تا عصر انقلاب فرانسه که خود این بخش به دو قسمت دوره قدیم و دوره متصل به انقلاب کبیر فرانسه تقسیم می شود و بخش دوم عبارت است از عصر انقلاب فرانسه تا زمان حاضر، که در این گفتار بدون تأکید بر تاریخچهی هر مکتب و تفکر و تفکیک مذکور، هر کدام از مکاتب را از منظر اصل فردیکردن مجازات در آن اندیشه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
گفتار نخست: مکتب عدالت مطلق
پایهگذاران و پیروان این مکتب عبارت بودند از افلاطون ، دومستر و کانت. از نظرافلاطون همانطور که تن آدمی عیبهایی دارد مانند ناتوانی و بیماری و…روح نیز عیبهایی دارد، عیب روح ستم و نادانی و ترسویی است و عدالت وسیله رهایی از گناهکاری است. دومستر در کتاب درباره پاپ مینویسد: بدکاری در روی زمین دائماً در جنب وجوش است پس لازم میآید که دائماً با اجرای کیفر دفع و سرکوب شود ، شمشیر عدالت هیچ گاه نیام ندارد ، مرتب باید تهدید کند و فرود آید.[۱۴]»
به نظرکانت ، نفع یا دفاع اجتماعی که بنتام آنرا ستوده بود، بی معنی است و عدالت و خلاق ایجاب می کند که بزهکار کیفر داده شود حتی اگر فایدهای نیز برای جامعه از نظر مجازات متصور نباشد ، اجرای آن به لحاظ به حریم اخلاق و عدالت ضروری است از این رو وی مثال جزیرهی متروکه را مطرح می کند که در صورت جدایی اعضای جامعه از یکدیگر چنانچه فردی مستحق کیفر باشد، عدالت واخلاق ، اجرای حکم درباره وی را تأیید می کند[۱۵] .
به نظر وی تنها موضوع مجازات اعاده نظم اخلاقی است که درآن ارتکاب جرم مختل شده است [۱۶].
با توجه به توضیح مختصری که از مکتب عدالت مطلق ذکر شده است به این نکته پی میبریم که در اجرای مجازاتها انچه مهم و اساسی است اجرای عدالت و اخلاق است و شخصیت مجرم در تعیین نوع و میزان مجازات تأثیر ندارد و این که وی عمل مجرمانه را تحت چه شرایطی و با چه خصوصیات زیستی، روانی، اجتماعی انجام داده است از نظر بنیانگذاران این مکتب تأثیری در میزان مجازات ندارد .
به بیان دیگر، هدف از اجرای مجازات تحقق عدالت و اخلاق است و اینکه مجازات برای جامعه فایدهای داشته باشد یا خیر و یا موجب اصلاح یا تنبیه مجرم شود یا نه، ازنظر پایهگذاران این مکتب اهمیت ندارد. بنابراین اصل فردیکردن مجازات در مکتب عدالت مطلق، جایگاهی ندارد وآنچه مهم است اجرای عدالت وا خلاق است.
گفتار دوم: مکتب کلاسیک
تئوری کلاسیک برروی پیش فرضهایی نظیر وجود حقوق مساوی برای اشخاص ، قابلیت نوع بشر[۱۷]تعلق و حاکمیت قانون بنا شده است. جرم از دیدگاه طرفداران این نظریه تعریفی کاملاً حقوقی به معنای نقض حقوق و قراردادهای اجتماعی دارد و نکته اصلی در تجزیه و تحلیل در این تئوری، عمل مجرمانه و جرایم معین و مشخص میباشد بدون آنکه به شخصیت مجرم وویژگیهای وی توجهی شود.
ماهیت مجرم، انتخابگر، دارای اراده آزاد و به دنبال منافع فردی است و از توانایی تعقل و استدلال برخوردار میباشد. پاسخ به جرم در این نظریه اعمال مجازات متناسب با جرم است و این مجازات قطعی و معین شده است[۱۸] و همانگونه که اشاره شد محوریت بحث در این مکتب جرم و عمل مجرمانه است و نه مجرم و شخصیت وی و در اعمال مجازات نیز تنها تناسب با جرم مد نظر است و تناسب آن با مجرم و شخصیت و ویژگیهای زیستی، روانی، اجتماعی وی (اصل فردی کردن مجازات) در این نظریه جایگاهی ندارد.
مشکل رعایت انصاف در خصوص افراد، یکی از نخستین انتقادات وارد آمده به این نظریه بوده و به پیدایش نخستین موج از اصلاحات نئوکلاسیک انجامیده شد با این همه میتوان دید که به رغم اصلاحات یاد شده ، مشکل مزبور همچنان خود را در مواردی نشان می دهد که نظام جزایی، توجه خود را به جرم ونه مجرم متمرکز ساخته است ودر همان حال، میکوشد تا واکنش خود را در برابر این نوع رفتارهای مجرمانه، با تکیه بر دو اصل برابری و انصاف سامان دهد[۱۹].
گفتار سوم: مکتب تحققی یا اصالت تحصّل
برخلاف اعتقادات طرفداران مکتب کلاسیک که انسان را دارای ارادهای آزاد و مختار و در نتیجه دارای مسئولیت میدانستند[۲۰]، اعضای مکتب تحققی ایتالیایی که عبارت بودند از لمبروزو ، فری و گاروفالو معتقد بودند که انسان آزاد نیست وتحت تأثیر نیروهایی است که بر آنها کنترل ندارد.
به عقیده فری ، احساس ما از اینکه آزاد هستیم خیالی واهی بیش نیست[۲۱] و اعمال انسان همواره محصول ارگانیسم فیزیولوژیکی و روانی او در فضای فیزیکی و اجتماعی که وی در آن زاده شده و زندگی می کند است.»[۲۲]
مسئولیت اخلاقی در این مکتب جای خود را به مسئولیت اجتماعی که نشأت گرفته از اعتقاد فری به دفاع اجتماعی بود ، داد و این مسئولیت دیگر بر مسئولیت اخلاقی استوار
اده در حکم جهاد در راه خدا شمرده شده است.
البته فقر نمی تواند یک عامل قاطع و تعیینکننده و توجیهکننده برای جرم باشد، بسیاری از فقرا به علت باورهای اخلاقی و دینی و غنای معنوی در برابر سختیهای اقتصادی مقاومت می کنند، لکن همهی مردم در یک سطح از نظر معنویت نیستند و عامل فقر می تواند آنها را به سوی بزهکاری سوق دهد در این جاست که قاضی صادرکننده رای بایستی به شرایط اقتصادی جامعه و اوضاع و احوالی که مجرم در آن به ارتکاب جرم دست زده است توجه نموده و مجازاتی متناسب تعیین کند، بخصوص در شرایط اقتصادی فعلی که شاهد تورم بسیار بالا و بیکاری جوانان هستیم.
یکی دیگر از عوارض شرایط اقتصادی نامطلوب، مهاجرت به شهرهای بزرگ جهت یافتن شغل است، شغلهایی با درآمد پایین که موجب شکل گیری حاشیهنشینی و آلونکنشینی
پایان نامه حقوق : مطالبه ضرر و زیان ناشی از جرم اختلاس و سایر جرائم
,مجازات ,اجتماعی ,می ,جرم ,فرد ,در این ,است که ,و در ,است و ,که در ,زیستی، روانی، اجتماعی ,انتقام جویانهی افراد ,قانون مجازات اسلامی ,مجازاتی متناسب تعیین
درباره این سایت